از خاموشیم کار رسیده است به جان/فریاد,که خاموشی مرا خواهد کشت...
وقتی همه ی دلخوشی ها یکباره فرو میروند در سیاه چاله ی درون
و رنگ از نگاهم رخت میبندد
دل خوش میکنم....به دلخوشی های خیلی ریز!
به شمع هایی که شبها اتاقم را روشن میکند....
به وقتهایی که خیره میشوم به شعله اش...
چه گزیری جز سوختن و آب شدن...تا ته!
دل خوش میکنم
به لحظه ای که چشم هایم را میبندم
به لحظه ی دعایی از ته دل.....
هرکجا هستی باش
سر تو بس به سلامت
ودلت پر امید....
آری!زندگی بی رنگ است اما
دلخوشی ها کم نیست....
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:my heart, ساعت
15:54 توسط nastaran|
آخرين مطالب
Design By : Pichak |